................
این چی بود که در انتهای وجودم روشن شد...
روح خشک مرا تازه کرد ؛ خیس کرد..
...مثل وقتایی که بارون می زنه و برگهای رنگی پاییزی خیس میشن ...و روی زمین میچسبن..
انگار تو اوج خشکی شون تازه میشن..
.. مثل وقتایی که برف میاد ، داری تو کوچه راه میری و صدای سکوت برف همه جا رو پر کرده..دیدی اون موقع چه صدایی میاد؟!!
سرت رو میگیری بالا انگار داری میری به سمت آسمون..برفها می خوره تو صورتت..
..چشماتو به زور باز نگه میداری تا ببینی...،تا نهایت سپیدی رو تو آسمون ببینی.
که یهو یه دونه برف میره تو یکی از چشمات ، چشماتو می بندی و یه اشک کوچولو آروم سر می خوره رو صورتت..
می خندی... دستات رو میکنی تو جیبت...سرت رو میگیری پایین و راهت رو ادامه میدی.
من دوباره میخندم... مثل اون وقتی که ماشین رو تو برف هل میدیم و لیز می خوریم...و میخندیم..
من زنده شدم...تازه شدم...مثل وقتی که شب داره تموم میشه و هوا کم کم روشن میشه..
صبح های زود که پاک و خنک، و آسمون هی رنگ عوض میکنه..آبی، بنفش، کبود...
انگار باز متولد شدم..
باز عاشقم...
رنگ برگهای پاییزم.. سبزم بی انتها...دلم آبی است به وسعت پهنای آسمان..
قشنگ می نویسی ولی یه کم سطح پایین بنویس که ما هم بفهمیم. من که نفهمیدم ربط برف با این موقع سال چیه؟ من که تو تهران برف نمی بینم. اگه این نوشته را یه ماه دیرتر می زدی خیلی بهتر بود. ولی خیلی قشنگ بود.
رضا
مرسی از این که به وبلاگم اومدی و نظرتو گفتی....
من از برف و توی برف موندن یاد کردم...قبل همشون گفتم( مثل اون وقتایی که ....)
(من تازه شدم مثل وقتایی که....)خودمم گفتم الان اگه اینو بزنم همه میگن چه بی ربط
اما ربطش برای من اینکه من زنده شدم مثل اون وقتایی که...
بازم ممنون از اومدن و از اینکه نظرتو گفتی...
منم خیلی وقت که دلم می خواد تازه شم مثل اون وقتایی که...
چه قدر دلم لک زده واسه یه رزو برفی ...
یه جوری گفتی که آدم دلش می خواد همین الان...
تبریک میگم به خاطر ورودت.ذوقی که از تازه شدن به دست آوردی به آدم منتقل میشه.
سلام
بهترین چیزی بود که توی این مدت خوندم . می تونم بگم عالی بود . بعضی ها مثل خودم باید از نوشته هاشون خجالت بکشن . با وجود وبلاگی مثل وبلاگ تو من باید وبلاگم رو جمع کنم .
خیلی لطیف نوشتی و پاک و معصومانه . حست اونقدر حقیقیه که به آدم منتقل میشه . قدرت نویسندگیت هم عالیه
می تونی خیلی پیشرفت کنی
موفق باشی
به امید نوشته های دیگه ات
بابا دلمون اب انداختی ..من عاشق برفم...یه جوری گفتی ادم فکر میکنه همه چی چقدر زنده اس...قشنگ بود
موفق باشی.
چه قد دلم میخواست اینارو منم احساس کنم...
چه تازه شدنی خوش به حالت...مرسی مارو هم شریک کردی.. حال خوبی بهم دست داد ..
بابا ...مرسی ...ذوقت آدم میگیره....
چه تازه شدنی..
انگار تازه وبلاگ راه انداختی.. تبریک می گم بهت...
شنیدم ۳سال وبلاگ می خونی..اما حالا شروع کردی بنویسی..امیدوارم موفق با شی.. توپ توپپپپ