نارون( !!!i am a tree )

¤ ¤‌‌‌‌ ذوق کودکانه ام را بپذ یر و نخند....

نارون( !!!i am a tree )

¤ ¤‌‌‌‌ ذوق کودکانه ام را بپذ یر و نخند....

هر روز تولدی دوباره ست...

n

من تو روزهای گذشته مُردم..

            امروز به دنیا آمدم...

و فردا معلوم نیست به دنیا بیام یا نیام...

           هر روز تولدی دوباره ست...

تولدش مبارک...

happy birthday

نارون ۲۱ ساله انگار تازه جوونه زده....

نارون ۲۱ سال، پیش توی همین روز برای اولین بار دنیارو دید ...البته به شکل آدما...

الان مثل یه نارون،  اونم یه نارون سبز دنیارو میبینه..

داره ریشه هاشو محکم میکنه.. میخواد حالا حالاها نارون بمونه...اونم نارون سبز..

پر از انرژی پر از امید....

                                                         ...i am a tree

                                                     ....green tree

مرور می کنم....


o

خیلی وقت بود که نمی فهمیدم خوابیدن یعنی چی...خوابیدن و خسته خوابیدن.... اما به جاش خیلی چیزای دیگه رو خوب می فهمیدم...

اینکه شب هارو کابوس در خواب ببینی و روزها کابوس رو دربیداری ببینی ...

خستگی تو چشمات نشسته باشه و پلک ها از باز ایستادن خسته نباشن..

گریه هات خیالی باشن و خنده هات بوی توهم بدن....

دویدن دیروز رو تو ذهن خسته ات مرور کنی و لذت ببری،‌درحالی که توانایی دوباره دویدن رو داری.

مثل یه حلزون زندگی رو  آروم آروم  و بدون هیچ اندیشه ای سپری کنی..و در خیال کالت مرور کنی آینده ی دست نیافتنی ات رو .....

 ــ با خودم میگفتم تا زمانی که بنشینمُ فقط مرور کنم و ذهنم رو پر از دیروز و فردا کنم،همچنان باید رویاها و آرزوهام و حتی ادامه یه زندگی متعادل رو بر پرده ی افکار ساکنم ببینم..

اما باز این رو مرور میکردم در ذهن خودم..

 که چقدر زندگی به من نزدیک است و از من دور...حتی گاهی دست نیافتنی...

         همه ی اینا گذشت نمیدونم چقدر طول کشید اما گذشت..

مهم اینه که الان اینو در ذهن خودم مرور میکنم...

که رویاها و آرزوهایم حقیقتهایی هستند که کمی از من دورند..

و برای رسیدن به اونها نه گذشته ام رو باید مرور کنم و نه فردا رو...

فقط کافیه که خودم و ذهنم رو باور داشته باشم.

رویاها و آرزوهایم خیال نیستند، آن هم خیال کال... بلکه حقیقتی رسیده و خوشمزه هستند ...

که برای چیدنشون باید کمی قد بلندی کنم و از هر بندی جز بند بندگی خدا رها شوم...